ک.م.م.ک:
هوشنگ رضایی زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر در اعتراض به اعدام احمدرضا جلالی اقدام به اعتصاب غذا کرده است.
در همین پیوند نامبرده در نامهای اعتصاب غذای خود را اعلام کرده است، متن این نامه عیناً توسط جمعیت حقوق بشر کوردستان منتشر میشود.
متن نامه به شرح زیر است:
در مورخ ۱۳۸۹/۰۳/۲۹ شمسی حین کار و نصب کابینت در تهران دستگیر و به بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم. بعد از گذشت پانزده روز بازجویی پی در پی و طولانی مرا به اتاقی انتقال دادند که بعدها متوجه شدم در کنار اتاق رئیس بازداشتگاه ۲۰۹ قرار گرفته است.
این اتاق به اتاق «بدنسازی» معروف است، تعدادی وسیلهی ورزشی و یک تخت فلزی در آن تعبیه شده است. در کمال ناباوری متوجه شدم که در این اتاق زندانی را به تخت میبندند و با شلاق و کابل شکنجه میکنند، خشونت و شکنجه ای که در قرن ۲۱ اتفاق میافتد.
در همین اتاق من را شکنجه کردند، پاهای مرا به پایین تخت و دستانم را به بالای تخت بستند. روز اول توسط فردی که بعدها متوجه شدم «مظفر تهرانی» نام دارد شکنجه شدم؛ بارها و بارها به شکلی وحشیانه به کف پاهایم با کابل ضربه زد، حدود ۵۰ الی ۶۰ ضربه کابل که برای من کابوسی تمام نشدنی بود.
بعد از شکنجه، من را از تخت باز کردند و به اتاق بازجویی بردند و ماجرای نخ نمای اعترافگیری اجباری انجام شد؛ پس از بازجویی با پاهای ورم کرده، سیاه و کبود شده، به طوری که توان راه رفتن نداشتم، من را به سلول انفرادی بردند. حدود ظهر، یعنی« کمتر از ۱۲ ساعت» بعد از شلاق خوردن اول، دوباره مرا به اتاق شکنجه یا همان بدنسازی بردند.
هرگز فکر نمیکردم آن عمل … تکرار شود، اما مجدد تکرار شد و اینبار توسط خود بازجوها.
جلسات بازجویی نیز بدون نوشکنجه نبود. در آن شش ماه اول که در سلولهای انفرادی جابجا میشدم، حدود ۶۰ جلسه مورد بازجویی قرار گرفتم که فقط ۲ یا ۳ جلسه مورد ضرب و توهین با الفاظ رکیک قرار نگرفتم.
مابقی روزها و طی بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و بارها با مشت و لگد به سر، صورت، شکم و قفسه سینهام میزدند که آثارش در دهان و دندانهای شکستهام همچنان مشهود است.
محور بازجوییها تلاش برای ارتباط دادنم به اسرائیل و ترور دانشمند هستهای «علی محمدی» بود، من هم بیخبر از این موضوعات فقط شکنجه میشدم برای اقرار و اعتراف.
در طول بازجوییها بارها تهدید به اعدام شدم؛ تهدید به بازداشت اعضای خانوادهام شدم و …
«بله من ۹ سال زیر حکم اعدام بودهام، همدرد آقای احمدرضا جلالی».
پس از ۶ ماه انفرادی به بند ۳۵۰ منتقل شدم و در تاریخ ۹۱/۰۲/۰۱ به زندان رجاییشهر تبعید شدم. در جلسات دادگاه حق داشتن وکیل تعیینی نداشتم و با حضور وکیل تسخیری که میگفت اولین بار است پا به دادگاه انقلاب گذاشته است، طی سه جلسه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، توسط قاضی صلواتی به ۱۰ سال حبس و اعدام محکوم شدم؛ به اتهامات واهی جاسوسی، محارب و مفسد فی الارض از طریق عضویت در حزب کومله و رابطهی نامشروع.
در تاریخ ۹۱/۰۴/۰۶ و گذشت حدود ۲ ماه از تبعیدم به رجایی شهر، ساعت ۱۲ شب مجدد به بازداشتگاه امنیتی ۲۰۹ و سلول انفرادی انتقال داده شدم.
این در حالی بود که ۲ سال از زندانی بودنم میگذشت.
بعد از چند روز بازجویی و تهدید به اجرای حکم اعدام با خانمی به نام «مریم» مواجهه حضوری شدم، که از قربانیان پرونده ترور دانشمندان هستهای بود. ایشان مدعی شد که من را میشناسد و فیلم و عکس مرا با «مجید جمالی فشی» دیده است. این در حالی بود که او و بیش از ۹۰ نفر دیگر، خود قربانی شکنجه و اعتراف اجباری بودند.
من که آن خانم و مجید جمالی فشی را هرگز ندیده و نمیشناختم، این موضوع را رد کردم، غافل از اینکه چه چیزی در انتظارم است؛ اتاق بدنسازی و شکنجه.
بله فردای مواجهه با آن خانم به جلوی درب اتاق شکنجه برده شدم .
آنجا ایستاده بودم که صدای ناله و ضجه زدن به گوشم رسید، من در این خیال باطل بودم که فقط قصد ترساندنم را دارند، اما در باز شد و مردی با موهای سفید به صورت چهار دست و پا با پاهایی خون آلود از کنارم رد شد؛ از زیر چشم بند دیدمش.
او که رفت من را به تخت بستند و مجدد با کابل توسط یکی از نگهبانها شکنجه شدم، حتی بدتر از ۲ سال قبل و البته تعداد بیشتر شلاق، شاید ۱۱۰ یا ۱۲۰ ضربه، سپس به اتاق بازجویی منتقل شدم.
من توانم تمام شده بود و داد زدم «هرچه میخواهید بنویسید تا من فقط امضا کنم.»
به سلول انفرادی برگردانده شدم و حدود ۱۰_۱۲ ساعت بعد دوباره اتاق شکنجه یا همان «بدنسازی» و شلاق و شلاق و شلاق و اصرار برای مرتبط کردنم با ترور دانشمند هستهای آقای علی محمدی.
ده روز پس از اعدام مجید جمالی فشی و در ارتباط بودن با تیم واهیای که بیش از 90 نفر بازداشتی داشت که خوشبختانه همگی آزاد شدند و از سرنوشت شوم مجید جمالی فشی رهایی یافتند. یکی از بازجوها صراحتا گفت که مجید جمالی فشی عامل اصلی ترور نبوده است اما بخاطر فشار و جو جامعه مجبور به اجرای حکم اعدامش شدند.
با تمامی این اظهارات و اعتراف بازجوها در این مدت چندبار دیگر نیز با کابل شکنجه شدم.
به مدت ۱۸ روز بعد از شلاق خوردن، از پشت دستبند و پابند شدم که بلایی سر خودم نیاورم، پاهایم آنقدر ورم کرده بود که پابند به زور بسته شد.
بعد از شلاق و شکنجه، ۵ ماه دیگر را در سلول انفرادی، بدون حتی یک جلسه بازجویی، سپری کردم تا اینکه مجدد در تاریخ ۹۱/۱۰/۰۶ به زندان رجایی شهر منتقل شدم.
سال ۹۲ قانونی تصویب شد و به موجب آن ماده ۱۸۶ (محاربه) و با یاری و تلاش فرشتگانی زمینی بعد از ۵ سال درخواست اعاده دادرسی که بارها رد شده بود، نقض شد.
در سال ۹۷ نهادهای امنیتی و قضایی پذیرفتند که قانون تغییر کرده و من باید دوباره محاکمه شوم.
پرونده به شعبه همعرض و نزد شعبه ۲۸ (قاضی مقیسه) ارجاع شد. طی ۱۰ دقیقه به ۲۵ سال حبس ( ۲سال ورود و خروج غیر قانونی، ۸سال حمل سلاح و ۱۵ سال بغی ) محکوم شدم که با اعمال مادهی ۱۳۴ حکم اشد، ۱۵ سال قابل اجرا است.
پس از گذشت ۹سال باز هم اجازه داشتن وکیل تعیینی توسط خودم را نداشتم. تسلیم به رای باعث کاهش 1 سال از محکومیتم شد. در حال حاضر 14 سال حبس دارم که 12سال آن را سپری کردهام.
در این سالها اعدامهای بسیاری دیدهام، اکبر سیادت که قربانی ربوده شدن یک دیپلمات ایرانی توسط اسرائیل شد و موردش تقریبا مشابه آقای جلالی است، اقایان جعفر کاظمی و محمد حاج آقایی، لقمان و زانیار مرادی با اینکه پروندهشان از جنبه کیفری هنوز باز بود و رسیدگی نشده بود اما حکم اعدامشان اجرا شد و حالا نیز آقای احمد رضا جلالی که قربانی دادگاه محاکمه حمید نوری میشود.
حدود ۲ سال است که درخواست ملاقات با بازجوهایم را میدهم اما بارها شنیدهام که دیگر بازجو ندارم، بازجوهایت بازنشسته شدهاند، بازجوهایت فوت کردهاند و …
هرچند میدانم بازداشت بیش از ۹۰ نفر بی گناه، اعدام مجید جمالی فشی که به قول خود بازجو به خاطر جو جامعه بود و … ظاهرا عواقبی برایشان داشته است.
با اینکه مستند «کلوپ ترور» ضبط و پخش شد و متهمان به ترور و عملیاتهایی اعتراف کرده بودند، اما بعد همهی متهمان آزاد شدند و گفته شد که غرامت برای جبران پرداخت شده است!
هرچند بنده دریافتی نداشتم. آقای مازیار ابراهیمی بعداً افشا کرد که چه شده و در بازداشتگاههای اطلاعات چه میگذرد، حالا نیز قربانی دیگری در صف چوبه دار است ( احمد رضا جلالی ) که در همان بازداشتگاه ها و توسط همان بازجوها مورد شکنجه و احتمالا مجبور به اعترافات دروغین شده است و نیاز به حمایت ما دارد تا جانش در گرو دادگاه حمید نوری نباشد.
من نیز به سهم خود، با توجه به تجربه ۹ سال زیر حکم اعدام بودن و شناختی که از پروسه شکنجه و اعتراف گیری دارم ، برای حمایت از آقای جلالی و توقف شکنجه ای که هزار برابر از ضرب و شتم و شلاق بدتر است، از روز چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ اعتصاب غذای خشک کرده و از خوردن هرگونه غذا و نوشیدن آب و مصرف دارو خودداری میکنم.
هوشنگ رضایی
زندان رجایی شهر
۱۴۰۱/۰۲/۲۱