دایه گیان!
مدتهاست که صدایت را نشنیدهام و هرروز دلتنگتر از دیروز میشوم؛ اما با خود میاندیشم که اگر روزی این فرصت برایم دست دهد چگونه و با چه توانی میتوانم به صدایت گوش دهم. هراسان از شنیدن صدا و گریههایت هستم. این روزها که رفیق و همسفر سیوچهارسالهات را از تو گرفتهاند و غم و اندوه بیپایانی تمام وجودت را فراگرفته است از تو خواهشی دارم، خواهشی نه از جانب فرزندت بلکه خواهشی از جانب رفیقِ کاک اقبال که جسمش در روزهای گذشته آماج گلولههای بیامان قرار گرفت.
دایه گیان!
مطمئن باش اگر امروز بهجای گلولههای نشسته بر تن پدر، رد طناب دار بر گردن من بود، او بهجای من با تو سخن میگفت، برای یکلحظه هم که شده به خودش اجازه نمیداد که به فکر انتقام باشد. چراکه او برای رؤیای جهانی بدون اعدام و جهانی مملو صلح و عدالت میزیست. تو که بهتر از هرکسی او را میشناختی و دردهایش، خندههایش و آرزوهایش را با تمام وجودت حس کردهای بهتر از هرکسی میدانی که حتی کوچکترین اندیشیدنی به انتقام، پشت پا زدن به رؤیای پدر است.
دایه گیان!
مادر نازنین و جگرسوختهام، در این ده سال اسارت من، هر آنکه ما را میشناسد میداند که اینهمه رنج و دوری و سالها با طناب دار زیستن من به خاطر انتقامگیری از پدر بود. باور دارم پدر که زخم تلخ انتقام با اسارت دهساله من بر تنش نشسته بود و خود قربانی این فاجعه سهمگین شد، هیچگاه اندیشه انتقام را به خود روا نمیداشت و در فکر انتقام نبود چراکه برای او رؤیای جهانی زیبا با اعدام و انتقام معنا نمییافت. حال که جسم پدر از میان ما رفته است به خاطر او و آرمانهای والایش، همچون گذشته چون کوهی استوار مأمن خواهرم «دیده» باش و نگذار کینهی انتقام در وجودش پرورده شود؛ و این بار پدر باید در وجود «دیده» ام متولد شود. این تولد بدون آموزههای تو هیچگاه معنا پیدا نخواهد کرد.
جمعیت حقوق بشر کوردستان