رنج نامه زندانی سیاسی «والی درودی» (زندان یعنی جایی کە خدا رفتە بە باد)

KMMK:
این رنج‌نامه و گفتگو توسط «آکام فرهنگ زاده، عضو جمعیت حقوق بشر کوردستان » گردآوری و انجام گرفته است. زندانی سیاسی، والی درودی بعد از سپری کردن ۲۴ سال زندان، آزاد و فردای آزادی به شهر کویه در جنوب کوردستان مراجعه کرده و خود را به جمع یاران خود در حزب دمکرات کوردستان ایران رساند.
نام: والی درودی
متولد: کامیران
فعالیت: عضویت درحزب دموکرات کوردستان ایران
اتهام: «عضویت در حزب دمکرات کوردستان ایران و اقدام مسلحانه به قصد براندازی جمهوری اسلامی و محاربه با خدا و خلق خدا»
تاریخ دستگیری: ۳ خرداد 1375 شمسی
تاریخ آزادی: 26 آذر 1398 شمسی
مدت محکومیت: 25 سال حبس تعزیری و تبعید
زندان: ابرکوه یزد


آقای درودی شما به اتهام عضویت در حزب دمکرات کوردستان ایران بازداشت و به ۲۵ سال زندان محکوم شدید, بازداشت شما چگونه اتفاق افتاد:

والی درودی:
من در سوم خردادماه 1375 دستگیر شدم. دریک عملیات نظامی درهنگام استراحت مورد هجوم نیروهای مسلح سپاه پاسداران حکومت ایران قرارگرفتم. برای شکستن محاصره نیروهای دشمن مجبور به یک جنگ ۹ ساعته برای شکستن حلقه محاصره شدم. درآن درگیری من مورد اثابت سه گلوله قرار گرفتم و به شدت زخمی شدم. پس از زخمی شدن، هنگام انتقال به شهر کرماشان برای مداوا و عمل جراحی شناسایی و توسط نیروهای اطلاعات سپاه ایران بازداشت شدم.


پس از بازداشت مورد شکنجه قرار گرفتید؟

: بله از همان ابتدای دستگیری با وجود زخمی بودن و نامساعد بودن شرایط فیزیکی بدنم و اثابت سه گلوله، «دوگلوله به کتف راست و یکی در ستون فقرات و نزدیک به رگ نخاع و خونریزی شدید» مورد آزار و شکنجه های جسمی فیزیکی و روحی قرار گرفتم. نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به قصد اعتراف گرفتن و همکاری با آنها من را مورد شکنجه قرار میدادند. با فشار دادن جای گلوله تا حد بیهوشی و همچنین شلاق بر کف پا، پشت، باسن و آویزان کردن از پا، تلاش داشتند که من را به آنچه میخواهند وادار کنند. این شکنجه ها به حدی بود به چندین بار به علت خونریزی و درد و آزار زیاد بیهوش شدم. گذاشتن هویه و سیگار و وسایل داغ بر روی ناخن، استفاده ازشوک الکتریکی تا سر حد مرگ زجر آور و غیر قابل تحمل بود.
محرومیت از خدمات پزشکی و ممانعت از خوابیدن و همچنین ممنوعیت استفاده از دستشویی درحدی که گاهی مجبور میشدم درهمان انفرادی اقدام به دستشویی کنم، که این هم تنبیهات شدید روحی و جسمی به همراه داشت. وضعیت من به حدی وخیم و رنج آور بود که بعد از ‌۹ ماه اجازه دادند که از حمام استفاده کنم و هنگام استحمام بایستی درب حمام باز و زیر نظارت شدید یک یا دو بازجو قرار بگیرم، من یکسال تمام در سلول انفرادی و با انواع و اقسام شکنجه ها روبرو شدم.
آیا امکان ملاقات یا تماس با خانواده را داشتید؟
خیر، طی یک سال اول از هرگونه تماس با خانواده محروم بودم، بعد از یکسال موفق به ملاقات با خانواده ام شدم. این ملاقات در حد ۵ دقیقه بود،از لحاظ شکل و شمایل ظاهری عوض شده بودم، بسیار ضعیف شده بودم، به شکلی که حتی دخترم من را در چند لحظه اول نشناخت.
از دادگاهی خود بگویید، کی دادگاهی شدید؟ در چه شرایطی به دادگاه احضار شدید؟
بعد از شش ماه برای اولین بار با دست و پای زنجیر شده و چشم بسته به دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی ایران در شهر کرماشان، شعبه یکم به ریاست دادستان استان (قاضی چاوشی)، فقط برای تفهیم اتهام در حد ده دقیقه انتقال داده شدم.
یعنی طی شش ماه اولیه تفهیم اتهام نشده بودید؟
خیر، طی این شش ماه فقط شکنجه شدم، انواع و اقسام سناریوهای خود را آماده کرده بودند و من را شکنجه میکردند که آنها را قبول و با آنها همکاری کنم.
بعد از این جلسه چه اتفاقی افتاد؟
دوباره من را به بازداشتگاه انتقال دادند، بازجویی و شکنجه مثل سابق ادامه داشت، هیچ اطلاعی از دنیای بیرون نداشتم. در بند انفرادی ایزوله شده بودم.
آیا دوباره دادگاهی شدید یا دوباره به دادگاه احضار شدید؟
بله، بعد از چند مدت بازجویی و شکنجه دوباره به دادگاه احضار شدم. بار دوم دادگاه در حد نیم ساعت و با حضور یک وکیل تسخیری که خود دادگاه گرفته بود، انجام گرفت. طی جلسه دادگاه وکیل تسخیری در عوض دفاع از من در مقام دادستان ظاهر شد و من را مورد توهین قرار داد و اسرار میکرد که هر آنچه دادستان و بازجویان گفته‌اند، صحیح است. من به این دلیل و بخاطر بی ادبی و بی حرمتی او را از ادامه وکالت خلع کردم.
قاضی چگونه رفتار میکرد؟ آیا فرصت دفاع به شما داد؟ آیا مستقل و در مقام قاضی ظاهر شد؟
خیر، اصلا مستقل نبود، هیچ فرصت دفاعی به من نداد، تمامی ادعاهای اطلاعات و بازجویان را تکرار میکرد، از لحظه اول گفت تو خائن به جمهوری اسلامی ایران هستی و باید با شدیدترین شیوه مجازات شوی. چاوشی، رئیس دادگاه فقط با پرسیدن چند سئوال که چکاره بودی، چقدر حقوق میگرفتی و چرا اقدام مسلحانه بر علیه حکومت ایران انجام دادی به جلسه دادگاه خاتمه داد، تنها دادستان صحبت کرد و اتهامات من را آنجا روخوانی کرد. بعد از ده روز حکم دادگاه مبنی بر محکومیت من به «حبس ابد و تبعید به زندان مرکزی شهرستان یزد» به من ابلاغ شد
حکم شما حبس ابد بود، چگونه آزاد شدید؟
با گذشت ۲۴ سال زندان، کمیسیون عفو و بخشودگی قوه قضاییه ایران با کاهش حکم از حبس ابد به ۲۵ سال موافقت کرد، که بعد از سپری شدن 24 سال، من را از زندان آزاد کردند.

از وضعیت زندان بگویید، چه شرایطی داشتید؟
زندان یک چهار دیواری بسیار محصور و محدود بدون هیچ امکاناتی بود، بیشتر اوقات شبانه روز درب آن بسته بود، مگر برای هوا خوری و ملاقات با بستگان و مسئولین زندان.
زندان یک چهاردیواری بسیار تنگ و پر از ناعدالتی و نابرابری با نگهبانانی عاری از رحم، عطف و انسانیت بود. امکانات بسیار بد بهداشتی و غذایی، بیشتر افرادی که سالیان دراز در آن مجبور به تحمل حبس شده‌اند، دچار سوتغذیه و امراض و بیماریهای پوستی و روانی می شوند و میشوند. هرگز لامپ آن حتی برای یک ثانیه خاموش نمی شود، محل خواب و استراحت و حتی دستشویی و حمام با دوربین‌های نظارتی مورد کنترل شدید قرار می گیرد.
همچنین برای رعایت نکردن نظم و مقررات موجود و بی نظمی و اعتراض به شرایط بد زندان مورد شدیدترین الفاظ رکیک و فیزیکی قرار میگرفتیم، از جمله انتقال به سلول انفرادی، محروم شدن از حق هواخوری و ملاقات با خانواده و پاشیدن اسپریهای تند و سوزاننده پوستی بر سر و دست و صورت منجمله گاز اشک آور.
سخن آخر این گفته بازجوی خودم را یادآور میشوم: «زندان بقول بازجوی من جایی است که داد خدا رفته به باد».


جمعیت حقوق بشر کوردستان

دیدگاهتان را بنویسید